|
علمدار بصیر: استادی با شاگرد خود از میان جنگلی می گذشت. استاد به شاگرد جوان دستور داد نهال نورسته و تازه بار امده ای را از میان زمین برکند. جوان دست انداخت و براحتی ان رااز ریشه خارج کرد.پس از چندقدمی که گذشتند? به درخت بزرگی رسیدند که شاخه های فراوان داشت .استاد گفت:این درخت راهم از جای بر کن. جوان هرچه کوشید ?نتوانست.استاد گفت: بدان که تخم زشتی ها مثل کینه ?حسدو هرگناه دیگر هنگامی که در دل اثر گذاشت? مانند ان نهال نورسته است ? که براحتی می توانی ریشه ان رادر خود برکنی?ولی اگر ان را واگذاری?بزرگ و محکم شودو همچون ان درخت در اعماق جانت ریشه زند.پس هرگز نمی توانی انرا برکنی و ازخود دور سازی.
تاریخ ارسال مطلب : یکشنبه 92/6/3 | نویسنده : alamdarbasir
|
|
تمامی حقوق این وبلاگ و مطالب آن متعلق به علمدار بصیر می باشد و انتشار مطالب با ذکر منبع مانعی ندارد.
طراحی و اجرا : مرکز فرهنگی صالحون |